نیمکت

نیمکت

هر چی دلم بخواد مینویسم...
نیمکت

نیمکت

هر چی دلم بخواد مینویسم...

عجباااااااااااااااااااااااااااا


دوستی تعریف میکرد که صبح یک زمستان سرد 

که برف سنگینی هم آمده بود مجبور شدم به بروجرد

بروم...هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد

رسیدم... وسط پل به ناگاه به موتوری که چراغ موتورش

هم روشن نبود برخوردم....... به سمت راست گرفتم ،

موتوری هم به راست پیچید... چپ، موتوری هم چپ...

خلاصه موتوری لیز خورد و به حفاظ پل خورد و خودش

از روی موتور پرت شد تو رودخونه...وحشت زده و ترسیده،

ماشین رو نگه داشتم و با سرعت رفتم پایین ببینم چه بر

سرش اومد ، دیدم گردن بیچاره ۱۸۰ درجه پیچیده... با

محاسبات ساده پزشکی، با خودم گفتم  حتما زنده نمونده

...مایوس و ناراحت، دستم را گذاشتم رو سرم و از گرفتاری

پیش آماده اندوهگین بودم... در همین حال زیر چشمی هم نیگاشمیکردم،...باحیرت دیدم چشماش را باز کرد ... گفتم

این حقیقت نداره... رو کردم بهش و گفتم سالمی...؟با

عصبانیت گفت: " په چونه مثل  یابو رانندگی موکونی...؟

"با خودم گفتم این دلنشین ترین فحشی بود که شنیده

بودم... گفتم آقا تورو خدا تکون نخور چون گردنت پیچیده....

یک دفه بلند شد گفت: شی پیچیده ؟ شی موی تو ؟ هوا

سرد بید کاپشنمه از جلو پوشیدم سینم سرما نخوره  .... !!!

قضاوت نکن...


دختری 15 ساله ، نوزادی 1 ساله به بغل داشت...!!
*مردم*
زیرلب بهش میگفتن فاحشه...!!
، اما هیچ کس نمیدونست که به این دختر در 13 سالگی تجاوز شده بود...!!

پسری 23 ساله رو *مردم*
تنبل چاقالو صداش میکردن...!!
، اما هیچ کس نمیدونست پسر بخاطر بیماریشه که اضافه وزن داره...!!

مردی 57 ساله رو *مردم*
*بی ریخت*صدا میکردن...!!
اما هیچ کس نمیدونست که مرد زیبایی صورتش را در راه حفظ وطنش فدا کرده...!!

و هر روز مردم من و تو رو به غلط قضاوت می کنند...!